چت روم

anilتقدیم به بهترین داداش دنیا ، مطلب ارسالی از

رفتی و اینجا غریبم سفر ه ی هفت سین و امسال با چه امیدی بجینم؟ یادته می گفتی هیچ وقت منو تنهام نمیذاری تنهای تنهام عزیزم کی دوباره برمیگردی؟ یادته اون شب که گفتی داری میری گریه کردم گفتی اشکاتو نگه دار من که پیشت برمیگردم رفتی و تنهام گذاشتی من اینجا خیلی غریبم نازنین تو که نباشی نمیخوام عید و ببینم

گل های کنار ایوون غیچه کردن زیر بارون تو کجایی که بشینی پیش من ارومه اروم یادته روزای اخر گفتی که دوسم نداری می خواستی یادت نیفتم وقتی که تنهام میذاری؟ عکس ماهت توی قابه گذاشتم کنار طاقچه پر اشک میشه دو چشمم دل که یاد تو میفته کاش میدونستی که اینجام هنوزم چشم انتظارم با اینکه تنهام گذاشتی تو رو تو قلبم میذارم

کاش میشد تو خواب ببینم یرمیگردی تو دوباره ولی احساس من میگه رفتنت برگشت نداره اگه برنگردی جونم دیوونه میشم میمیرم تو رو مرگ من عزیزم نذار اینجوری بمونم

میدونم وقتی که بیای پیشت سوغاتی ندارم تو بیا با دست خالی، همه جوره دوست دارم یادت باشه نازنینم اینجا من خیلی غریبم عید و هفت سین و بی چشمات نمیخوام هیچ وقت ببینم

[+] نوشته شده توسط در 17:6 | |

anilقصه رفاقت مطلب ارسالی از

اه چه سادگی بزرگی است صداقت ...و چه اندوه سهمگینی است قصه رفاقت و چه نگون بختانه است غریبانه غم کشیدن... هیچ می دانید چگونه میشود مرا وقتی که درد دل های دیروزم طعنه امروزتان میشود و اینگونه به ویرانه میکشاندم.. اه چگونه ویران میکنید، اشیان مرغک پرشکسته ای را که به پناهتان میجوید و سر به سینه ارامشتان میساید ... وای تنهایم بگذارید تنهایم بگذارید که از جنس نگاه هایتان خسته ام... و از کلامتان از خویشتن خویش بیزارم لعنت یر هر انچه مرا به سویتان میکشاند ... اه با من چه کرده اید؟ که پس از این حتی به صدای قدم های خویش مشکوکم وبر هیچ چیز و

 هیچ کس اعتمادم نیست.. آی شما که دوستانم را به شماره نشسته اید هیچ از تنهایی قلبم اگاهید؟؟.. و شما که عهد و پیمان رفاقت با من بسته اید و به سادگی نوشیدن ابی شکسته اید هیچ بر زخم های قلبم اندیشیده اید؟؟... مرا چه شده است که پس از این همه که با من کرده اید باز هم دوستتان دارم و لطافت نسیم را بر هوای قلبتان ارزو دارم

[+] نوشته شده توسط در 1:22 | |

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن مطلب ارسالی ازقطره اشک

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن! مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن

[+] نوشته شده توسط در 1:14 | |

الهی به فضل و رحمتت بر ما قضاوت کن، نه به عدالت..

خداوند گریه کرد
زمانی که بنده اش
آنی که اشرف مخلوقات خواندش و دردانه جهان خلقت شد
اینچنین کبر و غرور سر تا پای وجودش را گرفت

ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط رهگذر در 15:59 | |

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ت میکرد بهت چی گفت؟

جایی که میری مردمی داره که میشکننت، نکنه غصه بخوری

من همه جا باهاتمـ، تو تنها نیستی، تو کوله بارت عشق میـــــــزارم...

که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه،

و مرگ که بدونــی برمیگردی پیشم..

و تنها خداست كه مي ماند

می خواستم بمانم

رفتم

می خواستم بروم

ماندم

نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم

من بودم

که نبودم..

[+] نوشته شده توسط رهگذر در 22:43 | |

قربون تنهاییت برم ای خدای مهربونم

اگه بي هوا کسي وارد زندگيت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده!


اگه بي محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده!


اگه گريه هات تو خنده غفلت ديگران شنيده نشد تا خورد نشي؛ بدون تنها

محرمت "خدا" بوده

[+] نوشته شده توسط رهگذر در 16:1 | |